در منطق علم اقتصاد رایج انسان موجودی خودخواه و منفعتطلب است. سجایای اخلاقی چون ایثار و فداکاری، قناعت و... حتی اگر بپذیرند که مصداقی دارند همه استثناء محسوب میشوند.
با این وجود در علم اقتصاد، بی آنکه صریحاً گفته شود، موجوداتی وجود دارند که شایسته است آنها را ابرانسان بنامیم!
برای آشنایی با ابرانسانهای علم اقتصاد کافی است به استدلال مدافعان استقلال بانک مرکزی دقت کنید: دولتها به دلیل اینکه میخواهند رای مردم را جلب کنند و عمرشان نیز کوتاه است به بانک مرکزی فشار میآورند تا هزینه ولخرجیهای آنها را تامین کنند.
راهحل چیست؟
دولتها متکی به رای مردم نباشند؟! وا دمکراساها! وا مردمسالاراها! بدون انتخابات معلوم نیست چه موجودات پلیدی بر سرنوشت ما حاکم میشوند. هیات من الدیکتاتوری!
عمر دولتها طولانیتر باشد؟ وا چیزا، وا چوزا!... همان شعارهای قبلی!
نظارت شود که آدمهای بهتری به رای مردم گذاشته شوند که مصلحت دراز مدت مملکت را به منافع کوتاهمدت خود و حزب خود ترجیح دهند؟ وا انسداد سیاسیها! و...
مردم به آدمهای بهتری رای بدهند که...؟ اصلاً مگر چنین آدمی وجود دارد؟ طبیعت آدمها این است که دنبال منافع خود باشند.
پس تنها راهحلی که باقی میماند این است که اجازه ندهیم دولت به بانک مرکزی زور بگوید و به قول معروف بانک مرکزی مستقل شود.
به نظر راهحل خوبی است ولی اگر دولت بر بانک مرکزی حاکم نیست، پس بانک مرکزی تحت امر چه نهادی است؟
آنقدر واژه استقلال جذاب است که برخی اصلاً این سوال به ذهنشان هم نمیرسد.
جواب سوال چیست؟ کارشناسان مستقل است! کارشناسان پولی و بانکی که تحت تاثیر خواستههای کوتاهمدت دولتها برای جلب رای مردم قرار نمیگیرند و چیزی را تصویب نمیکنند مگر اینکه بینی و بینالله منافع عالیه ملت در آن باشد.
و اینها گروهی از همان ابرانسانهایی هستند که علم اقتصاد در دل خود دارد ولی برای دوری از ریا راجع به آنها صریحاً چیزی نمیگوید. در بین اقتصاددانان هم هستند قدیسانی که در نظریهپردازیهایشان و در نسخه پیچیدنهایشان جز به مصالح عالیه بشریت نمیاندیشند و به هیچوجه تحت تاثیر نهادهایی که به آنها ثروت و اعتبار میدهند نیستند!
اقتصاددان آمریکایی یا اقتصاد صندوق بینالمللی پول که اگر برای ما ایرانیها توصیهای دارد فقط خیر و خوبی ما را میخواهد. به لطف خدا از بین هموطنان خود نیز از این نیکمردان داریم.
از آن استدلال این نیز نتیجه میشود که در حالت ایدهآل بانک مرکزی ارتباط خود را با حاکمیت مردم قطع میکند و از آن مستقل میشود و این در حقیقت یعنی خروج بخشی از حاکمیت از نظام مردمسالاری و این بخش در واقع کل حاکمیت است؛ نهادی که قدرت خلق پول دارد پادشاه واقعی است و بقیه حکومت خدم و حشم او هستند.
نظام بانکی حاکم خواهد بود و حکومت جمهوری اسلامی در خدمت او به اداره مردم میپردازد.
مساله جنگ قدرت است
بسیار سادهلوحانه است که فکر کنیم مناقشات پولی و بانکی صرفاً اختلاف نظرهایی اقتصادی و فقهی است. برای درک درست موضوع باید توجه کنیم که اسامی بانک، دولت و... ما را گمراه نکند. در پس هر تصمیم و اتفاقی در این ماجرا آدمهایی هستند که از داشتن مرغ تخمطلایی به نام بانک منفعت میبرند و حاضرند هر کاری بکنند تا آن را حفظ کنند و تلاش میکنند تا جای ممکن سلطه خود را توسعه دهند و موانع قانونی را بردارند. (مراجعه کنید به یادداشت شماره ۰۰۲ با عنوان "افعال مجهول و فاعلهای خیالی در خدمت نظام پولی و بانکی")
تقریباً در تمام کشورهای دنیا با این بلا دست به گریبان هستند. قدرت کسانی که از ابزار بانک استفاده میکنند به قدری است که میتوانند با اعمال آن در بازار درستی نظریههای دروغ خود را ثابت کنند! اگر شیرمردی در دنیای سیاست پیدا شود و بخواهد دست آنها را کوتاه کند میتوانند برای زیر سوال بردن هر حرکت او بازار را بهشکلی به هم بریزند که رگرسیونها شهادت دهند که آن حرکت منجر به بدبختی مردم میشود. آنها میتوانند با ابزارهای رسانهای خود چرندترین مطالب را درست و بدیهی جلوه دهند.
#مرگ_بر_نظام_پولی_و_بانکی
#استقلال_بانک_مرکزی_فریب_است
- ۰۱/۰۹/۰۷
واقعبینانه و دقیق. 🙏🏼